|
گوی دانش(مطالعات اجتماعی متوسطه اول) خدا بدون من هم خداست، اما من بدون خدا هیچی نیستم.
| ||
|
نه تو می مانی و
نه اندوه و نه ، هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود ، قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم ، خواهد رفت آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تنِ لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آیینه نه آیینه به تو ، خیره شده است تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود غم که از راه رسید ، درِ این سینه بر او باز مکن تا خدا ، یک رگ گردن باقی است.
((کیوان شاهبداغی)) [ دوشنبه هجدهم مرداد ۱۳۹۵ ] [ 12:9 ] [ ناصر محمد حسینی ]
|
||
| [قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] | ||